اشعار امام زمان(عج) در فاطمیه
مثل نسیم آمدنت ناگهانی است
مثل شمیم یاس، حضور تو آنی است
مثل بهار در همه جا پخش می شود
اخبار سبز صبح ظهورت جهانی است
مثل نماز و روزه فراگیر می شود
مهرت چرا که ریشه ی آن آسمانی است
دیگر کسی وساطت باطل نمی کند
دیگر چه جای خواهش و پا در میانی است
آغاز دوره ی «أرِنی» گفتن دل است
پایان آیه های غم «لن ترانی» است
انگار دلخوری که ز یاد تو غافلیم
فهمیده ای تو هم که دعامان زبانی است
صد فاطمیه رفت و نشد فاطمی شویم
تنها امید ما به همین روضه خوانی است
ای کوه صبر از غم زهرا شدی تو آب
با یاد کوچه سینه ات آتشفشانی است
در پشت در برای ظهورت دعا کند
آن مادری که قامتش از غم کمانی است
سید محمد میر هاشمی
***********************
برای آمدنت گر چه چشم دنیا هست
به خاك پا مگذاری كه دیده ی ما هست
اگر چه باز گذشت و نیامدی امروز
دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست
شنیده ایم كه هستی و ما نمی بینیم
تو نوری و جلواتت همیشه پیدا هست
برای آن كه به زیر قدومت اندازیم
هنوز هم سرِ ناقابلی به تن ها هست
مگو چو قطره ای افتاده ایم از چشمت
میان وسعت قلب تو تا ابد جا هست
برای مرهم زخمش اگر چه فاطمه نیست
ولی هنوز جراحات قلب مولا هست
خدا كند كه ببینیم آن دمی را كه
مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست
محمد بیابانی
***********************
آهت اگر دامان آدم را بگیرد
آتش تمام اهل عالم را بگیرد
آن روز غیر از دست هایت نیست دستی
که باز هم از لطف دستم را بگیرد
بین غم و شادی اگر که غم، غم توست
قلبم همیشه جانب غم را بگیرد
جز اشک بین چنته ام چیزی ندارم
ای کاش چشمان تو این کم را بگیرد
باید تقاصی را بگیری تا خدا هم
این گونه از قلب تو ماتم را بگیرد
وقتی به یاد مادرت از دیده آید
این آب، حکم آب زمزم را بگیرد
این چشم هایم آمده در فاطمیه
خرجی ایّام محرّم را بگیرد
زهرا، برای زخم پهلو زخم بازو
باید که از دست تو مرهم را بگیرد
***
این روزها زینب دعا دارد خدا کاش
از مادرم این قامت خم را بگیرد
محمد بیابانی
***********************
آمد محرّم علی و ماه فاطمه
آتش گرفته جان تو از آه فاطمه
با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام
بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه
بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان
با های هایِ گریه ی جانکاه فاطمه
بی شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر
بالای قبر محسن شش ماهه، فاطمه
آه از میان آن در و دیوار شد شروع
بعد از نبی سلوک الی الله فاطمه
پشت در و کنار بقیع و به روی نی
معنا شده ست سرِّ فدیناه فاطمه
محشر، به پاست روضه ی ارباب بی کفن
پیراهنی ست کهنه به همراه فاطمه
دارد به روی دست، دو دست قلم شده
دستی که در مقام شفاعت علم شده
یوسف رحیمی
***********************
کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را
با اینکه می کشیم نفس های بی تو را
امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش
فکری کنیم غربت فردای بی تو را
شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب
بر بستر زمین سر تنهای بی تو را
زخمی که از فراق بر این سینه خورده است
در خود اثر نداد مداوای بی تو را
ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است
با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را
جز در میان روضه و هیئت بگو کجا
خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را
خواندیم از زبان تو ای وای مادرم
آتش زدیم روضه زهرای بی تو را
محمد بیابانی
***********************
عمری است که در سوز غم فاطمه هستی
دلسوخته ی عمر کم فاطمه هستی
من مطمئنم روز ظهورت اول
در فکر بنای حرم فاطمه هستی
مهدی صفی یاری
***********************
بستر شهادت
دلداه باید بود و از دلدار باید خواند
مانند مرغی دور از گلزار باید خواند
از گفتن یكبارِ نام تو هزاران حیف
یعنی تو را تكرار در تكرار باید خواند
یك عمر از درد فراقت شعر باید گفت
از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند
تكبیرة الاحرام ما كِی می زند آقا؟
حرف نمازی را كه پشت یار باید خواند
این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو
با گریه از احوالِ یك بیمار باید خواند
ما را ببخش آقا، كمی امشب تحمل كن
این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند
یا حرف از سیلی یك نامرد باید زد
یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند
محمد بیابانی
***********************
اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد
اگر که سختی این انتظار بگذارد
هنوز هست سری تا که دست هایش را
بدست خاک قدم های یار بگذارد
خدا نصیب من بی قرار چشمی کن
که روی خویش به پای نگار بگذار
مرا به حکم دل امکان ندارد این خورشید
میان ظلمت شب های تار بگذارد
بمن نمی رسد آن غمزه ای که وقتش را
کنار یک دل شب زنده دار بگذارد
اگر که خلق رهایم کنند حرفی نیست
مرا خدا نکند او کنار بگذارد
برای گریه به دست بریدۀ سقا
میان مجلس روضه قرار بگذارد
خدا کند که بیاید اگرچه بعد از ما
برای فاطمه سنگ مزار بگذارد
محمد بیابانی
***********************
شام غریبان
ما آمدیم امشب كه حیران تو باشیم
آشفته ی حال پریشان تو باشیم
تقصیر هجران است، تقصیر فراق است
امروز اگر پاره گریبان تو باشیم
مثل كویر تشنه می مانیم و باید
روزی خور الطاف باران تو باشیم
از دردهای ما طبیبان نا امیدند
انگار باید تحت درمان تو باشیم
شكر خدا این روزها توفیق داریم
هم ناله ی چشمان گریان تو باشیم
شاید خدا قسمت كند یك فاطمیه
اندازه ی یك روضه مهمان تو باشیم
صاحب عزای فاطمیه باید امشب
گریه كن شام غریبان تو باشیم
محمد بیابانی
***********************
بیا و ظلمت شب را به نور ماه بگیر
دوباره تیرگی از این دل سیاه بگیر
ز راه آمدم و کوله بارم امید است
چنان همیشه مرا گرم در پناه بگیر
چو طفل گمشده ای بین شهر حیرانم
بیا و دست مرا از میان راه بگیر
گناه های بزرگ مرا به حرمت اشک
به کوچکی یک انگار اشتباه بگیر
برای خاطر من نه به خاطر زهرا
سراغی از من غمدیده گاه گاه بگیر
چقدر حسرت صبح مدینه را بخورم
بیا و از دل تنگم مجال آه بگیر
به غنچه ای که ز شاخه شکست برگرد و
تقاص خون همان طفل بی گناه بگیر
محمد بیابانی
***********************
کوچکترم از آنکه برایم دعا کنید
زخمی ترم از آنکه علاج و دوا کنید
حتی غریب تر شدم از آن که لحظه ای
چشم مرا به مقدمتان آشنا کنید
حالا که من دخیل سر زلفتان شدم
شانه زنید تا گره ای باز وا کنید
دریا ببین چگونه دلم در تلاطم است
فکری به حال کشتی بی ناخدا کنید
این روزها برایت اگر زحمتی نداشت
هرجا که بود روضه مرا هم صدا کنید
آقای فاطمیه اگر می شود مرا
در گوشه و کنار عزاخانه جا کنید
حسین رستمی
***********************
فالی زدم که گفت: به اقبال می رسی
مثل همیشه گفته به من فال: می رسی
یادش به خیر موقع تحویل سال نو
گفتم به خود دگر که تو امسال می رسی
میلم کشیده با تو کمی دردِ دل کنم
مثل همیشه موقع آمال می رسی
جز تو کسی نمی خرَدم ایّها العزیز
آیا به داد عبد پُر اشکال می رسی؟
بالم به زیر بار معاصی شکسته است
داری به زخم کهنه ی این بال می رسی
دارم یقین که حال دلم خوب می شود
ای بهترین « محوّل الاحوال » می رسی
باید تو را به حضرت زهرا قسم دهم
آری به این طریقه و منوال می رسی
مانند مادرت الف قامتت خم است
از داغ مادرت به نظر « دال » می رسی
یک روز جمعه منتقم آل فاطمه!
حتماً برای کشتن دجّال می رسی
محمد فردوسی
***********************
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد
بخوان دعای فرج را که یار می آید
اگر دلت ز رهِ اشتباه برگردد
بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
که دست لطف خدا با تو همسفر گردد
بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد
بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست
اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد
بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
سید مجتبی شجاع
موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - مناسبت ها
برچسبها: اشعار امام زمان(عج) در فاطمیه مهدی وحیدی